از قدیم الایام، همواره تجسس در زندگی دیگران امری نکوهیده و مذموم بوده که مردم از آن نهی میشدند. تو خود را به جای دیگران بگذار؛ کیست که دوست داشته باشد اسرار زندگیاش هویدا شود و همگان، حکایت تلخ و شیرین زندگیاش را بدانند؟ یک لحظه تجسم کن که حرف زندگی خصوصیات را اطرافیان بدانند؛ شاکی میشوی؟
مفهوم راز در لغت و اصطلاح
راز به معنای سرّ، آن چه باید در دل نهفته باشد و چیزی که باید پنهان بماند یا به اشخاص مخصوصی گفته شود، است. حفظ اسرار را باید از خدا آموخت. خداوند بیشتر و پیشتر از هر کس، از اعمال، حالات، رفتار، عیوب و گناهان بندگانش با خبر است، اما حلم، بردباری، پردهپوشی و رازداری او بیشتر از همه است.
گـــور خــانـهی راز تــو تـا دل شـود آن مـرادت زودتــــر کــامل شـود
گفـت پیغمبر که هر که سرّ نهفت زود گــردد بـا مراد خـویش جفت
دانهها، چون در زمین پنهان شود سرّ آن، سرسبزی بستان شود
زر و نقــره، گـــر نبــودنـدی نهــان پــرورش کـی یـافتنـدی زیـر کان
راز داری
اول: حفظ اسرار دیگران؛ خصوصا اگر کسی انسان را امین خود قرار داده و رازی را نزد او به امانت بگذارد. در حدیثی داریم: مجالس امانتند. امانت همیشه یک شیء مالی و مادی نیست، مطلبی که در یک مجلس بیان شود هم امانت است.
دوم: حفظ راز خویشتن؛ اگر امروز با کسی دوست هستید، حدّ را نگه دارید؛ آنچنان که بعد موجب گرفتاریتان نشود.
در روایات میخوانیم: حفظ آبروی مومن به اندازهی خون او احترام دارد و ارزشمند است. به همین دلیل، ما هم باید حرمت دیگران را رعایت کنیم و هم باید حرمتی را که خداوند برای ما قرار داده ضایع نکنیم.
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی
دیدگاه قرآن
«عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا: دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمیسازد» (جن/ 26)
خداوند متعال، از همهی اسرار مطلع است و از تمام اتفاقات، آگاه؛ اما با این وجود، هیچ کس از اسرار غیب او آگاه نیست. خداوند متعال خود، رازهای بندگانش را میپوشاند و به همین دلیل بر رازداری تاکید دارد.
دیدگاه اهل بیت علیهمالسلام
امام علی علیه السلام: «کسی که در نگهداشتن راز خود ناتوان باشد، در حفظ راز دیگران توانا نباشد.» و یا «راز تو در بند توست. اگر آن را فاش کنی تو در بندش خواهی شد.» و یا «صدرالعاقل صندوق السره: سینهی خردمند، صندوق راز اوست.» و یا «نسبت به دوست خویش هر مهربانی و هر خیرخواهی را میتوانی، انجام بده؛ اما در یک امر محتاط باش: در نهایت اطمینان و اعتماد، اسرارت را به او نگو.»
نگاه بزرگان
حکایت اول: غلامی طبق سرپوشیدهای بر سر داشت و خاموش و بیصدا در راهی میرفت. شخصی در راه به او برخورد و پرسید: «در این طبق چیست؟» غلام چیزی نگفت. آن شخص به اصرار پرسید تا بداند زیر آن سرپوش که روی طبق کشیدهاند چیست. غلام گفت: «فلانی! اگر قرار بود که همهی افراد بدانند در طبق چیست، دیگر سرپوش روی آن نمیکشیدند!»
حکایت دوم: امام علی علیهالسلام وقتی برای مالک اشتر رهنمودهای حاکمیت بر مردم را بیان میکند، به لزوم رازداری تاکید میکند: «از مردم آنان که عیبجوترند از خود دور کن، زیرا مردم عیوبی دارند که رهبر امت در پنهان کردن آن از همه سزاوارتر است. پس مبادا آن چه بر تو پنهان است، آشکار گردانی و آن چه که هویداست بپوشانی که داوری در آن چه از تو پنهان است ،با خداوند جهان است. پس چندان که میتوانی زشتیها را بپوشان تا آن را که دوست داری بر رعیت پوشیده ماند، خدا بر تو بپوشاند.»
برگرفته از تبیان +کورش زارعی بهجانی پنج شنبه 87 اردیبهشت 26 5:19 عصر پیام
تو تنها اتفاقیست که نیفتادهست ()
|