به آرامي از کنارش عبور کردم . شايد اونم مثل بقيه آدمايي بود که توگوشه وکنار اين شهر بارها و بارها به چشم خوردن ولي نمي دونم چي شد که برگشتم طرفش ...آروم نشستم جلوش و باهاش سلام و احوال پرسي کردم .وقتي داشتم باهاش حرف مي زدم ناخود آگاه به ياد جمله اول اين مطلب افتادم .....ونداده هايت حکمت
.
اين بار با يك گزارش و يك مصاحبه كوتاه به روزم .
منتظر قدوم سبزت هستم
راستي در ليست پيوندهام قرار داري خوشحال ميشم من رو در ليست خودت اضافه كني